محمدحسن شهسواری در ابتدا با بیان این نکته که رمان «برزخ بیگناهان»
تاریکترین رمان جنایی است که اخیراً خوانده، گفت: نویسنده رمان اهل فرانسه
است و پرداختن به وجوه تاریک شخصیتهای داستانی یک سنت قدیمی در میان
داستاننویسان فرانسه است؛ با وجود این او از سنت رماننویسان انگلیسی هم
در پرداخت رمانش استفاده کرده است.
شهسواری در این باره گفت: اگرچه شخصیتها تاریک و سیاه هستند، اما داستان
کاملاً بر روی یک پلات حسابشده استوار است، که معمولاً از سنت رماننویسی
فرانسه تبعیت نمیکند. در نتیجه ما با رمانی مواجهیم که توانسته با تلفیق
عناصر مختلفی که از فرهنگهای مختلف دو کشور برآمدهاند، یک اثر خوشخوان و
خاص خلق کند.
وی درباره پایانبندی رمان نیز افزود: مساله هر رمان جنایی عدالت است. اما
بر خلاف رمانهای نوآور امریکایی که سعی میکنند نگاه خوشبینانهتری به این
موضوع داشته باشند، «کارین ژیهبل» با نگاه برآمده از فرهنگ فرانسویاش به
استقبال مفهوم عدالت در این رمان رفته است که طبیعتاً چندان هم نگاه
خوشبینانه و مخاطبپسندی نیست.
در حوزه فیزیک و شیمی ما با یک سری قوانین مواجهیم که همه بر سر آنها توافق
دارند اما در بحث تاریخی ما با جوابهای مختلفی مواجهیم و بعضا پاسخ قطعی
نیز در قبال یک بحث تاریخی وجود ندارد یعنی ما در یک متن تاریخی تا
خواننده را درگیر شواهد نکنیم، نمیتوانیم حرف مان را بزنیم. از طرف دیگر
اخیرا کتابهایی از جنس تاریخ مثل کتاب «انسان خردمند» نه فقط در ایران که
درکل دنیا خواننده پیدا کرده است.
گمینی افزود: در نگاه اول ممکن است بگوییم چنین کتابهایی که اقبال عامه
را پیدا کردهاند، محتوایی سطحی دارند و حتی مباحث را مصادره به مطلوب
کردهاند اما اینها در نهایت کتابهایی هستند که توجه مخاطبان عام را به
خود جذب کردهاند و بالاخره نکات اساسی تاریخ بشریت را به صورت جذابی به او
عرضه میکنند. نمیدانم که چنین کتابهایی تا چه میزان خواننده را درگیر
عمق مباحث کرده است اما واقعا جای خالی کتابهایی که هم جذاب باشند و هم
اصولی پژوهشی و تاریخ نگاری را رعایت کنند، احساس میشود.
"آیا این جایی است که" - "پروفسور مک گونگال زمزمه کرد.
"بله،" دامبلدور گفت. "او آن اسرار را برای همیشه خواهد داشت."
"آیا می توانید چیزی در مورد آن انجام دهید، دامبلدور؟"
"حتی اگر من می توانم، نمی خواهم. زخم ها می توانند در تلفن همراه بیفتند. من خودم را بالای زانوی چپ خود دارم که نقشه ای کامل از زیرزمین لندن است. خوب - او را اینجا، هقرید - ما بهتر است که این کار را ادامه دهیم. "
دامبلدور هری را در آغوش گرفت و به خانه Dursleys تبدیل شد.
"آیا می توانم - من می توانم او را بگویم، آقا؟" پاسخ هقرید. او بیش از هری سرش را بر روی هری پنهان کرد و به او چیزی را که باید، بوسه ویسکی داد. سپس، به طور ناگهانی، هقرید به عنوان یک سگ زخمی راه می رود.
پروفسور McGonagall، "شوخ!"، "شما از مغول ها را بیدار می کنید!"
"S-S-با عرض پوزش،" هق هق هاگرید، گرفتن یک بزرگ، دستمال خال خال و دفن صورت خود را در آن. "اما من C-C-نمی توانم آن را تحمل - لیلی یک جیمز مرده - یک کمی هری کردن منوده فقیر با مشنگ زندگی می کنند -"
"بله، بله، این همه بسیار غمگین، اما گرفتن گرفتن در خودتان، هاگرید، و یا ما توان یافت،" پروفسور مک گونگال زمزمه، نوازش هاگرید با احتیاط بر روی بازوی عنوان دامبلدور بیش از دیوار باغ پایین پا رفت درب. او هری به آرامی در آستان گذاشته، نامه از ردای خود را گرفت، آن را در داخل پتو هری جمع شده و پس از آن به دو نفر دیگر شد. برای یک دقیقه کامل سه تن از آنها ایستاده بود و در بسته نرم افزاری کوچک نگاه کرد؛ شانه هاگرید را تکان داد، پروفسور مک گونگال چشم خشمگینانه، و چراغ های چشمک زن که از چشم دامبلدور درخشید معمولا به نظر می رسید به بیرون رفته اند.
در دوره دکتری با چه استادانی درس داشتید؟
ما آن زمان در دوره لیسانس پایاننامه داشتیم، دوره لیسانس دکتر معین استاد
راهنمای پایاننامه من با عنوان مقایسه خسرو و شیرین با ویس و رامین بود.
در دوره دکتری با مرحوم فروزانفر چهار متن نظم و نثر فارسی امتحان دادیم که
در حقیقت کلاسهای خود فروزانفر بود، ایشان خاقانی و استاد همایی علوم
بلاغی تدریس میکردند، امتحان فروزانفر واقعا سخت بود، من زمانی که وارد
دوره دکتری شدم ازدواج کردم، بچهدار شدم و بین امتحان با استاد فروزانفر
فاصله افتاد، چند سالی طول کشید تقریبا حدود سال 44 و 45 بود که من امتحان
درس فروزانفر را دادم. چون مرحوم استاد همایی با پدرم دوست بود و خانه ما
تشریف میآورد، من دوست داشتم با مرحوم استاد همایی رساله بگیرم، به ایشان
تلفن کردم ـ آن موقع گویا دانشگاه استاد همایی را اذیت کرده ـ عصبانی بود،
به حالت بسیار بدی جواب من را دادند.
درباره این سایت